یلدا وشهد شیرین سلامتی تو
سلام عزیزدل مادر با اون آهنگ قشنگ قلبت که دیروز ضربان قلب منو تنظیم کرد
آره مادری دیروز رفتم سونو البته به اتفاق بابا یاسر مهربون که به خاطر ما مرخصی گرفته بود که تنها نباشیم و از صبح زود هم آماده بود رفتیم همون سونوگرافی معروف (مژده شمس) که بزور وقت میده اما ما از 20 روز پیش وقت داشتیم و وقتی رفتیم یک ساعتی منتظر اومدن دکتر شدیم و من نفر سوم بودم خدارو شکر چون خیلی خیلی شلوغ بود دلشوره داشتم اما همش ذکر می گفتم و قرآن می خوندم بابایی هم همینطور زیر لب ذکر میگفت تا اینکه اسممو خوند و رفتم داخل..
دکتر صدای قلبتو گذاشت چقدر آرررررروم شدم انگار دنیا رو بهم دادن دلم میخواست همه سکوت کنن و من ساعت ها فقط به این صدای دلنواز گوش بدم بعدشم از دکتر پرسیدم مشکلی نیست؟ گفت نه عزیزم همه چی طبیعی و نرماله منم آهی کشیدم و خدارو شکر کردم بعد گفت سن حاملگی 11 هفته و 5 روز و .... بقیه اعداد و آمار رو میخوند که نمی فهمیدم.
بعدش اومدم بیرون بابایی خیلی منتظر بود و از چشاش می شد فهمید که چقد نگرانهاما بهش خندیدم و گفتم خدارو شکر خوبه بریم برای آزمایش ها.. بعد گرفتن جواب سونو رفتیم آزمایشگاه که ازم خون گرفتن اما گفتن واسه آزمایش بعدی باید فردا صب ناشتا بیای ...
دیشب شب یلدا بود اولین یلدای ما سه نفر... بابایی خیلی کمکم کرد من شام پختم و اون تزئین میز و خوراکی ها رو به عهده گرفت عزیزم خیلی زحمت کشید بعدشم کلی عکس انداختیم یلدای خیلی خوبی بود اگرچه من از خانواده ام دور بودم اما حس دلتنگی نداشتم خدارو شکر ... انشالله یلدای دیگه توام هستی و به محفل ما شادی بیشتری می دی برگ گل من
امروز صب قبل از سر کار دوباره رفتم آزمایشگاه یه آزمایش خون گرفت و بعد یه لیوان+ یه پودر بهم داد گفت توی آب حل کنم بخورم و بعد یک ساعت دوباره برم آزمایش گفت تو این مدت نباید پیاده روی کنم یا تهوع داشته باشم... منم به لطف خدا تهوع نداشتم و بعد خوردنش یه گوشه نشستم تا یک ساعت بگذره...
دوباره ازم خون گرفتن اما این بار خیلی درد داشت شاید بخاطراینکه از ناحیه روی دستم بود نمی دونم بعدشم یه آزمایش نمونه دادم و رفتم سر کار حالا باید منتظر جواب این آزمایشا باشم بازم همه امیدم به خدای مهربون و ائمه اطهاره توام دعاکن نفس من ...خیلی دوستت دارم .. امام زمان نگهدارت باشه همه وجودم