خبرهای پر از عسل
سلااااااااااام بروی ماهت دخترنازم بله بله دختر یه مونس و همدم برای تنهایی مامانی
سه شنبه حالم خوب نیود رفتم دکتر گفت گلو و سینوزیت هات عفونت کرده و باید حتما استراحت کنی و دارو مصرف کنی رفتم خونه به بابام زنگ زدم و گفتم حالم خوب نیست اوناهم تصمیم گرفته بودن بیان مشهد اما بهم از قبل نگفتن چهارشنبه صبح رسیدن خونمون واااای نمیدونی چقد خوشحال شدم خیلی وقت بود ندیده بودمشونخیلی ذوق زده شده بودم اومدن بودن یکم مراقبم باشن صبح چهارشنبه با مامانم یعنی مامان بزرگی شما رفتیم سونو و خبر خووووب دخمل بودن شمارو بهمون دادن خیلی خیلی خوشحال بودیم شما اونروز 216 گرم بودین دردونه من الهی فدات بشم دکتر گفت همه چی خیلی عالیه و شما جات خوبه تازه و خدارو هزارهزار بار شکر سالم و سرحالی بعدشم صدای قلبت رو گذاشت
بعد رفتیم پیش دکتر کیخا دکتر خودم اونم گفت خیلی عالیه و تا یه ماه دیگه نیازی نیس دکتر برم بعدشم رفتیم مرکز مراقبت بارداری اونم همین حرفارو زد خداروشکر اما گفت پنجشنبه برم چک قلب و عروق اونروز مامان بزرگ رو خیلی زحمت دادیم بنده خدا تا ظهر با ما بود البته بابا بزرگ هم بود اما دیگه موقع سونو رفت حرم برامون دعا کنه
وقتی خبر دختربودن شما رو به بابا یاسر دادیم خیلی خوشحال شد و کلی خدارو شکر کرد شب هم موقع اومدن برامون شیرینی مخصوص خریده بود یه پلاک پروانه ناناز هم برای شما
شب خیلی خوبی بود خصوصا که بابا و مامانم هم حضور داشتن و برای شما کادوهای زیادی آورده بودن مامانم می گفت من به دلم افتاده بود که دختره و خوابش رو هم دیده بودم برات کلی عروسک آورد البته به قول خودش عروسک های سری اول
اینم عروسک های شما هدیه بابا بزرگ و مامان بزرگ جونی
روز جمعه مامان بزرگ و بابا بزرگ و بابا یاسر کل خونه رو ریختن بهم و یه صندلی گذاشتن برای استراحت من اتاق خواب رو یه تغییرات خیلی عالی و کلی دادن تا فعلا جا برای یه کمد شما باز بشه خب خونمون فعلا کوچیکه اما خوبه دستشون واقعا درد نکنه تا عصری کلی کار کردن همشون
هر ثانیه برات دعا می کنیم و برای شما خیال پردازی های زیادی داریم قندعسل من
فعلا خیلی درگیرم مامان بزرگ اینات اینجان بعدا میام چیزای بیشتری برات می نویسم آروم و قرار من دختر برگ گلم
به نگاه مهربون امام رضا و امام زمان و رحمت بی انتهای خدای مهربون می سپارمت نازگل من