دردانه عزیز مادردانه عزیز ما، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
یکی شدن ما یکی شدن ما ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

دردانه زندگی ما

فرشته دو ماهه ما

1395/6/19 16:36
نویسنده : مامان زهرا
399 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه زندگی ما که با اومدنت فصل قشنگی از دفتر روزگار من و بابای مهربونت رو باز کردی...
دختر نازم توصیف این روزهای زندگیم خیلی سخته چون اونقدر شیرینه که هیچ واژه ای همتراز باهش نیست..‌
اینکه شب ها چشمای نازت رو ببندی توی چشای من و روزها بازشون کنی و برام بخندی..‌‌ وای خدای بزرگ چه موهبتی!_ برای من نالایق...
دختر برگ گلم هرلحظه ازین حس و حال قشنگ برای همه دعامیکنم که نصیبشون بشه توام همیشه در لحظات شادت بیشتر دعاکن...
خانومم اینکه به تازگی میتونی فقط به پهلو بچرخی و هرچی گیرت اومد رو سریع بخوری خیلی بانمکه...😄
ازون شیرین تر اینه که وقتی گشنت میشه خیلی هول و سریع دستاتو مشت میکنی و از پشت دستت شروع میکنی زبون زدن😝💋
این روزها یکم درگیر جمع و جور کردن خونه ایم تا ب امید خدا چند وقت دیگه جابجا بشیم .
فردا روز واکسن دوماهگی توست و من خیلی فکرم درگیره به توصیه خاله سمیه مهربون بهت قطره استامینوفن میدم که انشالله خیلی سختت نشه😢😌
خاله فاطمه جون هم توی راهه داره میاد پیش ما که واسه واکسن تو کنارمون باشه. مامان بزرگ جونی هم کلی چیزای خوشمزه و خوشگل برامون باهش فرستاده ک توی این مدت من دست به چیزی نزنم حتی کرفس و لوبیا سلز و نخودفرنگی و باقالی و قرمه سبزی و آبغوره سال مارو هم گرفتن و برامون فرستادن اینها رو مینویسم که توام بدونی چ زحماتی برامون کشیدن و قدردان باشی گل نازم تازه خیلیای دیگه اشم ننوشتم😳 فقط بدون مایحتاج اونجوری سال رو کلا مامان بزرگ جونی از همدان می فرستن و ما کلا نقش خورنده داریم😃😃😭
دخترکم توی وسایلم رکوردر خبرنگاری مو پیدا کردم به ذهنم رسید ازین به بعد خاطراتت رو صوتی بگم و برات ضبط کنم چون صدا ماندگارتره و اینجوری تو هر سنی صدای خودت هم کنار خاطرت ضبط میکنم برات گلم ... شاید وبلاگ چند وقت دیگه کلا ازبین بذه یا هر اتفاقی بیفته اما صدای ضبط شده موندگاره و بعد ضبط توی یک فتیل توی لب تاپ ذخیره میکنم البته هنوزم مطلب توی وبلاگ میذارم... راستی دفتر خاطراتم هم هست و از. قبل ازدواج تا امروز رو توش نوشتم اما اون بیشتر حول محور کل زندگی مونه اما اینها مختص توست گل نازم.
شبها وقتی بابایاسر میاد کلی باهم دیگه حرف میزنید خیلی طولانی براش حرف میزنی من حسودیم میشه😁 اونم تو رو میگیره بغل و توی خونه راه میره و همه جا رو نشونت میده و وسایل و عکسا و .... رو برات معرفی میکنه توام خیلی دقیق گوش میدی😄😂
الهی من فدای تو بشمممم ک اینقدر برامون عزیزی❤️😘❤️😘
به نگاه مهربون خدا و امام زمان و امام مهربونی ها می سپارمت گلم😍😍😍 اینم چند تا عکس از این دوران زیبات

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان هدی
27 شهریور 95 1:38
ای جون دلم مبارک باشه زهرا جون. خدا تسنیم نازت رو برات سالم و سلامت نگه داره. هزار ماشالله به این دختر ناز و باهوش....
مامان زهرا
پاسخ
سلام هدی جون مهربون فدای لطفت خانومی خیلی ازت ممنونم گل من الهی خدا نازگلت رو حفظ کنه بانو.