هفته هفتم
فرزند گلم الهی مامانی فدای تو بشه که جزء به جزء ثانیه های این روز هام با یاد و دعا برای تو می گذره....
تقریبا اواخر هفته هفتمم خدارو هزار بار شکر. دیروز تا حدودای ساعت چهار اداره بودم بعدش با نسترن جونی یکم میوه خوردیم و قدم زنان اومدیم بیرون بارون قشنگی می اومد اما زیبا از نسترن جونی جدا شدم و رفتم مطب خانم دکتر کیخا خیلی شلوغ بود یک ساعتی طول کشید تا نوبتم شد.
خانم دکتر از سونو و از شرایطم راضی بود فقط گفت فشارت پائینه وزن هم اضافه نکردی بهم توصیه کرد در طول روز و بین کار اداری استراحت داشته باشم و بیشتر به خودم برسم اما در کل از حالاتم پرسید و اینکه تهوع دارم یا نه؟ خدا رو شکر من ویار یا تهوع خاصی ندارم گاهی سرگیجه و ضعف و احساس خستگی گه گفت طبیعیه و استراحتمو بیشتر کنم.
بهش گفتم گاهی نفس و سینه ام تنگ میشه گفت به خاطر شرایط بزرگ شدن رحمه و جای نگرانی نداره...
بابت پیاده روی هم گفت روزی یک ربع مناسبه اما آروم.. دویدن و تحرک زیاد و هیجان هم قدغن
رسیدم خونه نماز خوندم و یکم دراز کشیدم و شام هم پلو با کباب دوری درست کردم تا بابا یاسر مهربون اومد و شامو خوردیم و بابایی برامون میوه آورد و فوتبال رئال مادرید و بارسلونا شروع شد من دراز کشیدم اما زود خوابم برد
بابایی مهربون هم ظرفای شام و میوه رو شسته بود و دستمال کشی کرده بود و جای منم مرتب کرده بود تا راحت بخوابم الهی خدا حفظش کنه عاششششقشم به شدت