هفته هجدهم
سلام بروی ماه دردونه خودم عشق و نفس و مونسم قربونت بشم من که همدم منی
انشالله که توی دل مامانی جات راحته و آرامش داری نفسم
سه شنبه شب نسترن جونی منو دعوت کرد شام رستوران میشف بلوار سجاد که غذای ایتالیایی بخوریم نوشین جون خواهر نسترن هم بود خیلی خوش گذشت اولین شبی بود که بابا یاسرجونی رو تنها گذاشتم اما بابایی خودش بهم اصرار کرد که برم بهم خوش بگذره و شب خوبی بود (اگرچه دلم پیش بابا جونی بود همش)
این چند روز خیلی شلوغ بود پنجشنبه گذشته دوستام از همدان اومدن مشهد اومدن خونمون فریده ، زهره و آرزو جونی ...خیلی خوش گذشت کلی خاطره گفتیم البته هتل داشتن و روز پنجشنبه پیشمون بودن برای شما کادویی آوردن دستشون واقعا درد نکنه.
یه تاب شورت آبی فریده جونی و یه بلوزشلوار توپ توپی + یه عروسک بانمک زهره جونی آوردن آرزوجونی هم برای مامانی یه بسته شکلات خیلی خوشمزه+ یه ساپورت ابریشمی آورد که خیلی خوشمله و دوسش دارم دست همشون درد نکنه.
روز جمعه هم باهشون رفتیم گردش الماس شرق و بازار و نهار هم بردمشون لیالی بیروت غذای لبنانی نوش جون کردیم... همون جمعه هم پدر مادر بابا یاسر اومدن خونمون کلی رخت خواب پشمی برامون آوردن بزور جاشون کردیم برای شما هم یه دست رخت خواب پشم اصلی آوردن دستشون واقعا درد نکنه دو شبی هم خونمون نگه شون داشتیم.
دوباره مرکز مراقبت های بارداری رفتم خدارو هزار بار شکر همه چی خوب بود صدای قلب نازنینت رو باز هم شنیدم ای ضربان زندگی من من عفونت هم نداشتم دیگه جواب آزمایشم رو بردم خدارو شکر
این روزا گاهی سردردمیشم سخته اما قابل تحمله یکی دو باری هم خون دماغ شدم که میگن طبیعیه و برخی تو سه ماهه سوم اینطوری میشن ... توکل به خدای مهربون بخاطر حضورت هر چی باشه تحمل می کنم دردونه من
دیگه چند روز بیشتر نمونده که بفهمیم شما دخمل طلایی هستی با پسمل طلایی هر چی هستی انشالله که زیر سایه امام زمان(ع) و امام رضای مهربون و لطف خدا سالم و صالح باشی دردونه ما
بابا یاسر خیلی مهربونه خیلی خیلی خیلی هوای مامانی و شما رو داره خدا حفظش کنه انشالله مث کوه پشت ماست براش دعا کن همیشه سالم و خندون باشه و همیشه انرژی مثبت خونمون.
خیلی دوستت داریم خیلی خیلی ....
بوووووووووووووووووووووووووووووووس